سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من یا تو

ü      چیزی که مدت ها با شما باشد به تدریج به دست فراموشی سپرده می شود و متاسفانه این قانون بزرگترین قاتل عشق است.

 

ü      دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هرکس بودن است

 

ü      ان گاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه ارزوهایت احساس می کنی به خاطر بیاور شب ها از شکستن قلب ستاره هاست

 

ü      چند برگ از دفتر خاطراتم را خالی می گذارم شاید دوباره برگردی. . .

 

ü      اگر ادمی لحظه ای درباره ی زندگی و مرگ بیندیشد دیگر هرگز به خاطر ثروت و مقام و شهرت و انسان بودن انسانیت را فراموش نمی کند

 

ü      و حالا لحظه های من:

گرفتار سکوتی سرد و سنگین هستند و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند نمی دانی چه غمگینند. . .

 

ü      هر وقت عشقت تنهات گذاشت به فکر این نباش که بعد از این چه کار کنی شرمنده دلت باش که بهت اطمینان کرد

 

ü      بدترین چیز در زندگی اینکه کنار عشقت باشی و بدونی که هیچوقت بهش نمی رسی

 

ü      راز عشق ورزیدن به هر چیز درک این جمله است :شاید از دست برود!!!

 

ü      تو صادقانه گفتی در خانه ی قلبت هیچ جایی ندارم و من به قلب سنگیت بوسه می زنم که با من صادق بود


نوشته شده در پنج شنبه 90/5/20ساعت 3:35 صبح توسط هانیه نظرات () |

دیروز که مست و پای کوبان             در دامن دشت می دویدم

دیروز که حرف رنگ و نیرنگ         از هیچ کس نمی شنیدم

دیروز که چون کبوتری شاد             از بوته و شاخ می پریدم

دیروز که بی توام در این شهر          فریاد نشاط می کشیدم

ای کاش تورا ندیده بودم                 ای کاش تورا ندیده بودم

امروز که گشته ای تو تنها               از یاد مبر گذشته ها را

امروز که برده ای ز یادم                از یاد مبر دگر خدا را

امروز که بی وفایی تو                  اموخت به من ره وفا را

امروز دلم گرفت اری                  افسوس که دوستم نداری

فردا که کنی مرا فراموش            یابد دل تو ز غصه تسکین

فردا که تورا ز من گرفتند           در پیش رقیب شاد بنشین

فرداست که جامه ی سپیدم          از اشک شود چو لاله خونین

فرداست که بنگری به عکسم       انگاه که میروی به بالین

فردا که دلم ز غصه پژمرد        اهسته بگو غریبه ام مرد

دیگر ز تو دست بر کشیدم         ای مظهر جور و بی وفایی

دیگر به تو دل نمی سپارم         اکنون که تو خواستی جدایی

هرچند که من کسی ندارم          دارم ز برای خود خدایی

شاید که برای جست و جویم      یک روز به سوی من بیای

ان روز تو نیستی نگارم          افسوس که دوستت ندارم


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/30ساعت 1:23 صبح توسط هانیه نظرات () |

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟

به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟به چه می خندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه می خندی تو به دل ساده ی من می خندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست!!!

                             ((خنده دار است بخند!!!))


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/15ساعت 1:13 صبح توسط هانیه نظرات () |

پشت در بود ولی یک قدم ابراز نکرد                        هر چه فریاد زدم پنجره را باز نکرد

من به امید نوازش گر دستش بودم                           مثل هر بار نخندید و مرا ناز نکرد

اتفاق من و او هر دو قناری بودیم                           شرح این حادثه را یک نفس اواز نکرد

رفتی ای دل دیوانه که حتی ققنوس                         تا دل اتش غم مثل تو پرواز نکرد

زل زدم خیره شدم پلک زدم محو شدم                     یک نظر عشق مرا در دلش اغاز نکرد

شاید او عاشق من بود نمی دانم اه. . .                    شاید احساس خوئش را به من ابراز نکرد


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/1ساعت 12:0 صبح توسط هانیه نظرات () |

یا تو. . .

سلام عزیزم:

می خواستم واسه یکی نامه بنویسم ولی گفتم کی بهتر از تو. . .

امیدوارم هرجای دنیا که هستی حالت خوب باشه.نمی دونم چرا می خواستم واسه تو نامه بنویسم ولی شاید می خواستم کینه هام و غم هام رو تو کاغذ به یاد اون سال بنویسم.

خیلی سال گذشته اما هنوز من به یادتم و هنوزم با خاطراتت که نه ولی با اسمت می گذرونم می دونم دیگه اصلا" من کی هستم ولی هنوزم امیدوارم که یه گوشه ی ذهنت یه یاد مبهم داشته باشم.ای کاش توام به یادم بودی.

خب هنوز یادم نرفته که چه کارایی باهام کردی و من دم نزدم هیچی نگفتم اون موقع بچه بودم ولی حالا نه. . . می بینی هنوزم با همه کارایی که باهام کردی ازت راضی ام.

هر سال تولدت بهت تبریک می گم ولی تو اصلا" نمی دونی کی هستم که دارم بهت تبریک می گم.یادته یه روز بهتع sms   دادم تو منو نشناختی و تا وقتی فهمیدی کی هستم دیگه جوابمو ندادی؟

هر کی بود با همه کارایی که باهاش کردی دیگه اسمتم نمی اورد ولی من هنوزم هم چنان به یادتم ولی تو چی؟؟؟

اشکال نداره عزیزم امیدوارم با هر کی هستی لیاقتتو داشته باشه اذییتت نکنه و تو هم دوسش داشته باشی.خیلی دوست دارم یه روز ببینمت ببینم چه شکلی شدی وچکارا می کنی ولی حیف که تو منو نمی شناسی حیف...نمی دونم دنیا چرا این طوریه هر کی رو که دوسش داری خیلی زود ازت می گیره.هنوزم وقتی میای تو خوابم تا دو سه روز ذوق مرگم تا چند روز تو حال و هوای خودم نیستم.تو ادم بدی هستی خیلی بد. . .

باورت نمی شه من که واسه بدترین چیزام گریه نمی کنم الان که دارم این نامه رو واست می نویسم چشمام پر از اشکه. . .

هنوزم بعد از 4 سال نمی تونم باور کنم که رفتی بعد از تو هیچکس نتونست جات رو بگیره دیگه نه به کسی فکر می کنم نه به یاد کسی هستم الان تنهای تنها باورت می شه؟دیگه از هرچی عشقه متنفرم و حالم به هم می خوره. . .

امیدوارم تو هیچوقت اینطوری نشی و این حس و شرایط رو پیدا نکنی.هنوز که هنوزه با بعضی از خاطراتت می خندم هنوز به یادتم و یاد و اسمت رو به دنیا نمی دم فقط واسه خودم نگه می دارم می دارم تا اخر عمرم خودت که مال دیگرونی ولی یادت و اسمت ماله منه خود خودم . . .نامرد.

می دونم که این نامه هیچوقت به دستت نمی رسه ولی من اینو نوشتم تا واسه یک دقیقه ام که شده حس کنم ماله منی. . . خدا حافظ بدترین ادمه روی زمین


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/18ساعت 10:48 عصر توسط هانیه نظرات () |

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

موضوعات سایت

پیوند ها

طراح قالب

امکانات سایت

 قالب میهن بلاگ قالب وبلاگ فروشگاه اینترنتی ایران آرنا

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس